خواب ترسناک تک پارتی

Anahita Anahita Anahita · 1403/1/2 13:58 · خواندن 1 دقیقه

خب ادامه مطلب فقط تو کامنتا بگید که چطور کاور بسازم .

از زبان راوی

آن شب شبی وحشت زا بود تمام مردم با ترس شب را به صبح رساندند، ناگهان در قصر صدای جیغ شاهزاده کلارا آمد . پرنس ویکتور که معشوقه ی شاهزاده بود با خدمتکارا آمدند تا ببینند چه اتفاقی افتاده

از بان ویکتور : دیدم صدای جیغ کلارا اومد با خدمتکاراش رفتم ببینم چی شده . کلارا گفت خواب ترسناکی دیده بود 

از زبان کلارا : خواب بدی دیدم که گرگ ها دنبالم بودن و یک دلقک هم پشت سرشون تعقیبم میکرد. دستور دادم پیشگو رو بیارن و خواب منو تعبیر کنه پیشگو گفت :( شما آدمی مهربان هستید گاهی اوقات عصبانی میشوید و الکی استرس میگرید این خواب به شما میگوید خبری خوش در انتظارتان است ) و چند ماه بعد من و ویکتور صاحب فرزند شدیم ) خب دوستان میدونم خیلی چرت بود فعلا خداحافظ 🙂